.

.

دریافت کد باکس دلنوشته های من

دلنوشته های من

ای کاش برگردد روزهای زیبای با هم بودن .یا لااقل تکرار شود بخشی از آن معجزه نگاهت

عجب روزگاری بود...

چقدر زیبا گفته حضرت حافظ :

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل

کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست

 

من هر جا که احساس گرگ بودن بهم دست بده بلافاصله محل رو ترک میکنم

ای تو که مخاطب خاص این نوشته ای

مطمعن باش هر آن چه کردم برای خوشبختی تو کردم

...

اینم یهویی از دلم گذشت.ناسلامتی اسم وبمون دلنوشته هست

خانمان سوز بود آتش آهی گاهی    ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی

 

[ چهار شنبه 28 شهريور 1397برچسب:دلنوشته های من,دلنوشته,دل نوشته های من,دلنوشته های ابراهیم حسینی,شعر, ] [ 18:8 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

یار

جان خواهم از خدا، نه یکی بلکه صد هزار ★★★تا صد هزار بار بمیرم برای یار

 

من زارم و تو زار دلا یک نفس بیا★★★تا هر دو در فراق بنالیم زار زار

 

از بس که ریخت گریهٔ خون در کنار من★★★پر شد از این کنار، جهان، تا به آن کنار

 

در روزگار هجر تو روزم سیاه شد ★★★بر روز من ببین که چه‌ها کرد روزگار

 

چون دل اسیر توست، ز کوی خودش مران ★★★دل‌داریی کن و دل ما را نگاه دار

 

کام من از دهان تو یک حرف بیش نیست★★★ بهر خدا که لب بگشا، کام من بر آر

 

چون خاک شد هلالی مسکین به راه تو ★★★خاکش به گرد رفت و شد آن گرد هم غبار

 

 

پ.ن:ماه امشب خیلیی خوشگله :)

[ چهار شنبه 25 اسفند 1395برچسب:شعر,ماه,چهارشنبه سوری,عشق,یار, ] [ 1:32 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

چرا مرا نمیفهمد

 

ناله از دوری آن کن که تو را می فهمد

عشقِ خود صرف همان کن که تو را می فهمد

 

دردِ دل ، شعر قشنگ ، این همه احساسِ لطیف

به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد

 

نوجوانی و جوانی چو بهاریست به عمر

پای آن ، عمر خزان کن که تو را می فهمد

 

دل به هر بار غم و درد فرو می ریزد

به کسی پس نگران کن که تو را می فهمد

 

عاشقی سود ندارد به خدا من دیدم

پای آن یار زیان کن که تو را می فهمد

 

اشک وصل است به خون دل و آن شاهرگت

بهرِ آن اشک روان کن که تو را می فهمد

 

گر غمت خلق بدانند شماتت بکنند

پیشِ آن سرت عیان کن که تو را می فهمد

 

بگذار هر که دلش با تو نباشد برود

به کسی هی تو بمان کن که تو را می فهمد....

.

.

.

 

.

.

‌.

 

[ یک شنبه 1 اسفند 1395برچسب:عشق,لایق عشق,دوست داشتن,جدایی, ] [ 1:24 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

سه بیت شعر★امید دیدار

چه خوش روزی بُوَد روز جدایی

اگر با وی نباشد بی وفایی

 

اگرچه تلخ باشد فرقت یار

در او شیرین بُوَد امّید دیدار

 

خوش است اندوه تنهایی کشیدن

اگر باشد امید باز دیدن

.

.

نامه ویس به رامین :)

[ یک شنبه 10 بهمن 1395برچسب:عاشقانه,غنایی,ویس,رامین,ادبی,جدایی,امید دیدار, ] [ 20:28 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

از تو گذر نمیشود

از همه کس گُذر کنم

از تو گذر نمی شود

 

مشکل تو وفای من

مشکل من جَفای تو

 

کن نظری که تشنه ام

بَهر وصال عشق تو

 

من نکنم نظر به کس

جز رُخ دلربای تو

 

جان من و جهان من

روی سپید تو شدست

 

عاقبتم چنین شود

مرگ من و بَقای تو

 

از تو برآید از دلم

هر نفس و تنفسم

 

من نروم ز کوی تو

تا که شوم فَنای تو...

 

#مولانا

[ سه شنبه 5 بهمن 1395برچسب:جدایی,شعر,ادبی,مولانا,عشق, ] [ 21:21 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

کسی که نیست..

به گمانم نگهم دل به کسی بست که نیست

و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست

همه شهر به دلدادگی ام می خندند 

که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست

«تو به من گفتی از این عشق حذر کن» ... آری 

و تو گفتی که ره عشق تو سخت است، که نیست 

مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم 

که دلم بند نفس های کسی هست که نیست...

 

 

#فریدون_مشیری

[ دو شنبه 4 بهمن 1395برچسب:جدایی,شعر,عشق,ادبی,فریدون,مشیری,انتظار, ] [ 22:12 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

بی عنوان...

بی تو ای روشنی چشم ترم، دلگیرم 

بی تو در حجم پر اندوه دلم ، زنجیرم 

 

می نویسم که تو هستی همه ی فریادم 

بی تو در نای سه تاری نت بی تاثیرم 

 

با تو چون پنجره ای رو به امیدم، اما 

بی تو چون ظلمت محضم، شب بی شبگیرم 

 

با تو من هستم و نسرین و شقایق هم هست 

بی تو چون خاطره ای مبهم و بی تصویرم 

 

بی حضورت چه بگویم،که ز عالم سیرم 

با تو اما به خدا، دل خوش از این تقدیرم

[ چهار شنبه 15 دی 1395برچسب:روشنی چشم,دلگیرم,تنهایی, ] [ 19:43 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

افسانه ی باران

افسانه گوی ناودان٬افسانه میگفت:

-"...پا روی دل بگذار و بگذر

بگذار و بگذر!

سی سال از عمرت گذشته است٬

زنگار غم بر روی رخسارت نشسته است٬

خار ندامت در دل تنگت شکسته است

خود را چنین آسان چرا کردی فراموش؟

تنهای تنها

خاموش خاموش؟

دیگر نمی نالی بدان شیرین زبانی...

دیگر...

 

ادامه مطلب


ادامه مطلب
[ یک شنبه 28 آذر 1395برچسب:فریدون,مشیری,افسانه,عشق,محبت, ] [ 1:15 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

گُردان عاشق

عشق بود و جبهه بود و جنگ بود

عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود

هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد 

مادری فرزند خود را هدیه کرد

در شبی که اشکمان چون رود شد

یک نفر از بین ما مفقود شد

آنکه سر دارد به سامان می رسد

آنکه جان دارد به ...

 

 

 

برای خواندن ادامهٔ شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید..باتشکّر


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 18 آذر 1395برچسب:جبهه,عشق,مردمیدان, ] [ 22:39 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

حذر از عشق

بی تو مهتاب شبی٬باز از آن کوچه گذشتم٬

همه تن چشم شدم٬خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم٬گل یاد تو٬درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید؛

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو٬همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه٬محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشهٔ ماه فروریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید،تو به من گفتی:

-”از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند...

 

 

کل شعر در ادامه مطلب


ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 آذر 1395برچسب:عشق,دلتنگی,تنهایی, ] [ 1:30 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

شراب وصل

 

گُفتم شرابِ وَصل، به اُوباش ميدهند؟!

 
با خنده گُفت: 
بنده ی 
«او» 
باش، 
 
ميدهند....
 
مولانا
[ پنج شنبه 25 شهريور 1395برچسب:شراب وصل, ] [ 21:32 ] [ عادل ]
[ ]

عشق و عاشق

نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست

عشق را همواره با دیوانگی پیوندهاست

 

شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق

ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست

 

چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟

لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست

 

عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج

علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست

 

با غبار راه معشوق است راز آفتاب

خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست

 

جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس

هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست

 

خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد

تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست

 

عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن

تا در این شهریم ، آری شهریاری عشق راست

 

عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ

کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست 

 

[ ]

...

چو کس با زبان دلم آشنا نیست

چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

چو یاری مرا نیست همدرد،بهتر

که از یاد یاران فراموش باشم

[ سه شنبه 14 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 21:59 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

دل پریشانم

به سوی تو   به شوق روی تو  به طرف کوی تو    سپیده دم آیم 

مگر تو را جویم    بگو کجایی

    نشان تو 

گه از زمین گاهی ز اسمان جویم

ببین چه بی پروا    ره تو می پویم

        بگو کجایی

کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم

به غیر نامت کی نام دگر ببرم 

اگر تو را جویم     حدیث دل گویم

       بگو کجایی

به دست تو دادم دل پریشانم

دگر چه خواهی

یکدم از خیال من نمیروی ای غزال من

دگر چه پرسی ز حال من

تا هستم من اسیر کوی توام 

به آرزوی توام  اگر تو را جویم  حدیث دل گویم

         بگو کجایی

به دست تو دادم  دل پریشانم دگر چه خواهی

فتاده ام از پا بگو که از جانم 

          دگر چه خواهی

[ یک شنبه 27 دی 1394برچسب:به سوی تو,بگو کجایی,دل,عشق,حدیث دل, ] [ 19:7 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

رسم تقدیر

غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست

غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست

باغبان آمد و یک یک همۀ گلهارا چید

باغ عریان شد و دیدند که از گل خالیست

باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل؟

گفت پژمردگی اش را نتوانم نگریست

گریۀ باغ از آن بود که او میدانست

غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست

رسم تقدیر چنین است و چنان خواهد بود

میرود عمر ولی خنده به لب باید زیست

[ شنبه 6 تير 1394برچسب:خنده,تقدیر,پژمردگی, ] [ 9:1 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

سقف قشنگ

عاشقم،اهل همین کوچه بن بست کناری

که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی

تو کجا،کوچه کجا،پنجرۀ باز کجا،

من کجا،عشق کجا،طاقت آغاز کجا

تو به لبخند و نگاهی،منِ دلداده به آهی،

بنشستیم،تو درقلب و منِ خسته به چاهی،

گُنه از کیست؟از آن پنجرۀ باز؟از آن لحظه دیدار؟

کاش میشد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،

همه بردوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب

تورا یک نظر از کوچه عشّاق ببینم

به کسی کینه نگیرید،دل بی کینه قشنگ است

به همه مهر بورزید،به خدا مهر قشنگ است

بوسه بردست پدر،بوسه بر گونۀ مادر

لحظه حادثه بوسه قشنگ است

بفشارید به آغوش عزیزان،پدرومادر وفرزند

به خدا گرمی آغوش قشنگ است

همه جا مست بخندید،همه جا عشق بورزید

سینه با عشق قشنگ است

بشناسید خدا را،هرکجا یاد خدا هست

هرکجا نام خدا هست،سقف آن خانه قشنگ است

[ چهار شنبه 27 خرداد 1394برچسب:کوچه عشّاق,نام خدا,عشق, ] [ 23:2 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

فصل بغض

خوبِ من!حیف است حال خوبمان را بد کنیم

راه رود جاری احساسمان را سد کنیم

 

عشق،در هرحالتی خوب است؛خوبِ خوبِ خوب

پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم

 

دل به دریا میزنم من...دل به دریا میزنی؟

تا توکل بر هرآنچه پیش می آید کنیم

 

جای حسرت خوردن و ماندن،بیا راهی شویم

پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم

 

میتوانی،میتوانم،میشود؛نه!شک نکن

باورم کن تا "نباید" را فقط "باید" کنیم

 

زندگی جاریست؛بسم الله...از آغاز راه...

نقطه های مشترک را میشود ممتد کنیم

 

آخرش روزی بهار خنده هامان میرسد

پس بیا با عشق،فصل بغضمان را رد کنیم.

 

"قیصر امین پور"

[ دو شنبه 18 خرداد 1394برچسب:شعرعاشقانه,زندگی,فصل بغض, ] [ 15:58 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

غم عشق

 

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

 

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

 

محراب ابرویت بنما تا سحرگهی

دست دعا برآرم و در گردن آرمت

 

گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی

صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

 

خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب

بیمار بازپرس که در انتظارمت

 

صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار

بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

 

خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد

منت پذیر غمزه خنجر گذارمت

 

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

 

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل

در پای دم به دم گهر از دیده بارمت

 

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست

فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت

 

 

[ پنج شنبه 16 خرداد 1394برچسب:عشق,دلنوشته,غم عشق,عاشقی, ] [ 16:33 ] [ عادل ]
[ ]

تقدیم به عاشقان

تقدیم به ساحت مقدس حضرت المهدی عج.

 (به خدا ماه دل آراست    نمک سفره زهراست)

 

ﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ، ﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ، ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ ، ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

ﻣﻬﺮﯼ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﻣﯽ‌ ﺩﻣﺪ ، ﻣﺎﻫﯽ ﻓﺮﻭﺯﺍﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

 

ﺁﯾﺪ ﻧﻮﺍﯼ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ، ﺑﺮ ﮔﻮﺵ ﺟﻬﺎﻥ ﮐﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﺘﺎﻥ

ﺗﺎ ﺩﻝ ﺳﺘﺎﻧﺪ ﺯﯾﻦ ﻭ ﺁﻥ ، ﺍﯾﻨﮏ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

 

ﺭﺧﺴﺎﺭ ﻣﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻦ ، ﺯﻟﻒ ﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻦ

ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻦ ، ﯾﻮﺳﻒ ﺑﻪ ﮐﻨﻌﺎﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

 

ﺳﺎﻗﯽ ﺑﺒﺨﺸﺎ ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ، ﺍﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﭘﺮ ﮐﻦ ﮐﺎﻡ ﺭﺍ

ﮔﻮ ﺑﺎﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺭﺍ ، ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

 

ﺭﻭﻧﻖ ﻓﺰﺍﯼ ﺑﺎﻍ‌ ﻫﺎ ، ﻟﻄﻒ  ﻭ ﺻﻔﺎﯼ ﺭﺍﻍ ‌ﻫﺎ

ﺑﺮ ﻗﻠﺐ ﻋﺎﺷﻖ ، ﺩﺍﻍ‌ ﻫﺎ ، ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

 

ﺑﺮ ﺩﺭﮔﻬﺶ ﮐﻦ ﺑﻨﺪﮔﯽ ، ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﯾﻨﺪﮔﯽ

ﮐﺎﻥ ﺭﻫﻨﻤﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﻭ ﺁﻥ ﻣﻬﺪ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

 

ﻣﻬﺮ ﺳﺤﺮ ، ﻣﺎﻩ ﺻﻔﺎ ، ﺑﺤﺮ ﮔﻬﺮ ، ﮔﻨﺞ ﻭﻓﺎ

ﺁﯾﯿﻨﻪ ﯾﺰﺩﺍﻧﻤﺎ ، ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

 

ﯾﺎﺭ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ ، ﺩﻟﺪﺍﺭ ﺻﺎﺩﻕ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

ﻗﺮﺁﻥ ﻧﺎﻃﻖ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ ، ﻣﺤﺒﻮﺏ ﯾﺰﺩﺍﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

 

ﮐﺎﺥ ﻭﻓﺎ ، ﻗﺎﺋﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ، ﻣﻬﺮ ﻭ ﺻﻔﺎ ﺩﺍﺋﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ

ﻏﺮﻕ ﻃﺮﺏ ? ﺻﺎﺋﻢ ? ﺍﺯ ﺍﻭ ، ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ‌ﺭﺳﺪ

 

میلاد باسعادت صاحب العصروالزمان تبریک وتهنیت باد

[ سه شنبه 12 خرداد 1394برچسب:عاشقان,امام زمان,عشق,یوسف, ] [ 19:11 ] [ عادل ]
[ ]

عاشقان سلام

سلام دوستان عاشق.اول از همه یه عذر خواهی به همتون بدهکارم, مدتی عزلت گزیده بودم و نمیتونستم در محضر عاشقانه ی عاشقان حاضری بزنم.ان شاالله اگر بر جفای

دلبر صبری باشد و عمری برقرار زین پس سوزناک ترین اشعار رو گلچین میکنم.از دوست عزیزم (ابراهیم) هم عذر خواهی میکنم که این کوتاهی کردیم و ...

اینم یک شعر عاشقانه از استاد حضرت شیخ اجل سعدی:

 

دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

شب همه شب انتظار صبح رویی می رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

وه که گر من باز بینم چهر مهر افزای او

تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را

گر من از سنگ ملامت رو بر پیچم زنم

جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را

کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست

بر زمستان صبر باید طالب نوروز را

عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند

این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را

عاشقان دین و دنیا باز را خاصیتیست

کان نباشد زاهدان جان و مال اندوز را

دیگری را در کمند آور که ما خود بنده ایم

ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را

سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست

در میان این و آن رخصت شمار امروز را

 

[ شنبه 2 خرداد 1394برچسب:عشق,سعدی,عاشقان, ] [ 22:39 ] [ عادل ]
[ ]

زینب

گرنبیند همچو نرگس زیر پا می زیبدش               گر نخیزد پیش پای گل ز جا می زیبدش

حسن محجوبی که با خود میکند بیگانگی               گر نپردازد به حال آشنا می زیبدش

گل که در یک هفته خواهد شاد سازد عالمی            گر بود در آشنایی بی وفا می زیبدش

گوهر شهوار را آرایشی در کار نیست                  ترک زینب گر کند , نام خدا , می زیبدش

می توان رو دید در اندام او چون طفل اشک             پرده های چشم اگر سازد قبا می زیبدش

از لطافت پنجه سیمین او نازک دل است                 ور نه خون عاشقان بیش از حنا می زیبدش

غیر گستاخ است میگردد دلیر از التفات                  زنجیر بیجا به از لطف به جا می زیبدش

هر که باشد میکند از دیده بیگانه شرم                    هر که از خود منفعل گردد حیا می زیبدش

این جواب آن غزل صائب که میگوید اسیر            هر چه می پوشد چو گل نام خدا می زیبدش

صائب تبریزی

 

میلاد بانوی کربلا_زینب کبری (س) و روز پرستار مبارک باد.

[ سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:دلنوشته های من,زینب,دل,پرستار, ] [ 8:29 ] [ عادل ]
[ ]

ابراهیم حسینی

سلام دوستان.بالاخره بعد از مدت ها گرفتاری تونستم به دلنوشته های من سری بزنم و مطلبی بزارم.

دلنوشته های من تنها عنوان وبلاگ نیست ; بلکه سخن دل و سوز آتشین همه انسان ها است.

بی شک هر نوشته های که از ته دل بلند شود یر قلب خواننده هم می نشیند :«هر آنچه از دل براید لاجرم بر دل نشیند».

اما اینجانب ابراهیم حسینی عشق را در یک جا و مختص مکانی خاص نمیبینم بلکه به نظرم عشق همه جا هست حتی آنجا 

که فکر انسان خطور نمیکند«.به هر جا بنگرم کوه و در و دشت  نشان از قامت رعنا تو بینم...

به نظر من معرفت حاصل از عشق یا همان پختن و چیره گشتن نه سوختن و ساختن به همه غم و رنج در شیدایی و فراق 

در عشق میارزد.

عشق آنچپنان وسیع است که فقط عاشق قادر به درک آن میباشد. اغیار بی خبرانند که مدام اظهار عشق میکنند.

عشق نهفته در قلب انسان است نه در زبان . « آن را که خبر شد خبری باز نیامد »

هر کسی لیاقت ورود به جرگه عشقبازان را ندارد و تحمل درد عشق عاشق را لایق وصال دوست میکند .

این آتش عشق است نسوزد همه کس را ...

 

ترسم آخر ز غم عشق تو دیوانه شوم

بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم

آنقدر یاده بنوشم که شوم مست و خراب

نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب

[ جمعه 3 بهمن 1393برچسب:ابراهیم حسینی,دلنوشته های من,, ] [ 11:56 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

دیدم بی خبر آمدی و رفتی


هزار و یک ترانه
دفتر سوم: شکوه
نام ترانه: دیدم بی خبر آمدی و رفتی
تقدیم به: ف-ک
توضیحات: سرایش93/10/21- ناتمام
**
دیدم بی خبر آمدی و رفتی
نیم نگاهی به ما نکردی و رفتی
چشم م دوخته بودم بر نگاهایت
نگاهی هم به ما نکردی و رفتی
**
دیدم چشم به راه دگری بودی
در حال و هوای کس دگری بودی
دیدم حال و هوایت با من نیست
دیدم در هوای دگری بودی
**

حسن بذرگری(آیین)

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:شعر,دلنوشته,حال و هوا, ] [ 14:0 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

فرشته بودی و لی بی فا

 هزار و یک ترانه

 دفتر سوم : شکوه

 نام ترانه: فرشته بودی و لی بی فا

 تقدیم به: ف-ک

 توضیحات: سرایش93/10/21- ناتمام

**

  فرشته بودی و لی بی فا

 حوریه بودی ولی بی وفا

  ماه رخ ی بودی در چشم ما 

ماه رخ ی بودی ولی بی وفا

**

 حسن بذرگری( آیین) 

 hasan.bazrgari@gmai.com

 

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:فرشته,شعر,آیین, ] [ 13:31 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

ز که بنالم جز خویش خویش

 هزار و یک ترانه

 دفتر سوم : هجر

 نام ترانه: از که بنالم جز خویش خویش

 تقدیم به :

توضیحات : سرایش 93/9/25- ناتمام

**

از که بنالم جز خویش خویش

 از که بنالم  جز دل خویش

 هیچ کس که به ما بد نکرد

 جز دل ما با خویش خویش

**

 خویشم مرا آوره کرد

 خویشم مرا ویرانه کرد

 خویشم مرا بیچاره کرد

 خویشم مرا دیوانه کرد

**

 از بیگانه نه نالم جز خویش

 نه از بیگانه بخواهم نه از خویش

 هم بیگانه جفا کرد هم خویش

 از بیگانه بنالم یا از خویش

**

 حسن بذرگری( آیین)93/9/25

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:شعر,استادآیین,دلنوشته, ] [ 8:23 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

وصف آن ناز گل شیراز می کند دلم

 

هزار  و یک ترانه

 دفتر  چهارم : یاد یار

 نام ترانه: وصف آن ناز گل  شیراز می کند دلم

تقدیم به: م - ا

توضیحات: سرایش93/10/18- ناتمام

**

وصف آن ناز گل  شیراز می کند دلم
و صف آن مه روی بی مثال میکند دلم
 آنچه را نتواست حافظ به توصیف کند 
وصف آن در عزل ناب می کند دلم
**

 نادیده وصف چشم آهویش میکند دلم
 نادیده  وصف کمان ابرویش میکند دلم 
حافظ دید مه رویش و و صف  روی اوکرد 
 دل من نادیده وصف آن تناز می کند دلم

**

 هوای ناز گل شیراز کرده است دلم

 هوای ناز گل ناز  کرده است دلم

 هوای بوی  بهار نار نج ش کرده است دلم

 هوای  شراب ناب  شیراز کرده است دلم

 حسن بذرگری(آیین)93/10/18

 

 

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:شعر,گریه,حسن آیین, ] [ 8:19 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

عاشقم

عاشقم ....اهل همین کوچه بن بست کناری,

که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی,

تو کجا؟

کوچه کجا؟

پنجره باز کجا؟

من کجا ؟

عشق کجا؟

طاقت آغاز کجا؟

تو به لبخند و نگاهی ,

من دلداده به آهی,

بنشستیم

تو در قلب و

من خسته به چاهی ...گنه از کیست ؟

ار آن پنجره باز ؟

از آن لحظه آغاز ؟

از آن چشم گنه کار ؟

از آن لحظه دیدار ؟

کاش می شد گنه پنجره و لحظه و چشمت  ,

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب,

تو را سخت در آغوش بگیرم

(فریدون مشیری)

 

 

[ جمعه 5 دی 1393برچسب:شعر,فریدون مشیری,عشق,کوچه, ] [ 11:43 ] [ عادل ]
[ ]

معنای عشق و صفات عاشقی

از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم

یادگار از تو چه شب ها , چه سحر ها دارم

با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم

گر چه از خود خبرم نیست خبرها دارم

تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی

تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی

آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی

دل سودا زده ام را به حبیبم دادی

بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی

داروی کشتن من یاد طبیبم دادی

ورنه اینقدر مهم جور و جفا یاد نداشت

هیچ شیرین سر خونریزی فرهاد نداشت

حسن در بردن دل همره و همکار تو بود

غمزه دمساز تو عشوه مددکار تو بود

وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود

راست گویم دل دیوانه گرفتار تو بود

گر تو ای عشق نه مشاطه خوبان بودی

ترک آن ماه جفا پیشه چه آسان بودی

چون نکو مینگرم ,شمع تو, پروانه توئی

حرم و دیر توئی , کعبه و بتخانه تویی

راز شیرینی این عالم افسانه توئی

لب دلدار توئی , طره جانان تویی

گرچه از چشم بتی بی دل و دینم ای عشق

هر چه بینم همه از عشق تو بینم ای عشق

گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم

که به عمری نتوانم همه رو بشناسم

گرچه از نرگس او ساخته ای بیمارم

گرچه زان زلف گره ها زده ای درکارم

باز هم گرم از این آتش جانسوز توام

سرخوش از آه و غم و درد شب و روز توام

باز اگر بوی مئی هست ز میخانه تست

باز اگر آب حیاطی است به پیمانه تست

باز اگر راحت جانی بود افسانه تست

باز هم عقل کسی راست که دیوانه تست

شکوه بیجاست مرا کشتی و آنم دادی

آنچه از بخت طمع داشتم آنم دادی

خواهم ای عشق که میخانه دلها باشم

بیخبر از حرم و دیر و کلیسا باشم

گرچه زین بیشتر از دست تو رسوا باشم

بی تو یک لحظه نباشد که به دنیا باشم

بعد از این رحم مکن بر دل دیوانه من

بفرست آنچه غمت هست به غمخانه من

من ندیدم سخنی خوشتر از افسانه تو

عاقلان بیهوده خندند به دیوانه تو

نقد جان گرچه بود قیمت پیمانه تو

آه از آن دل که نشد مست زمیخانه تو

کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق

آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای عشق

(عماد خراسانی)

 

 

[ جمعه 5 دی 1393برچسب:شعر,عشق,دلنوشته,عماد خراسانی, ] [ 11:10 ] [ عادل ]
[ ]

عشق یعنی...

بسم رب الحسین (ع)

اربعین پای پیاده

عشق یعنی آتش افروخته

عشق یعنی خیمه های سوخته

عشق یعنی حاجت بیت الحرام

دل بریدن ها و حج ناتمام

عشق یعنی غربت نور دو عین

عشق یعنی گریه بر قبر حسین

عشق را گویم فقط در یک کلام

یا ابالفضل و حسین و والسلام...

.........

دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد,

آدمی را در پی گمشده اش ,

ملتهبانه به هر سو می کشاند.

خدا , آزادی , هنر و دوست

در بیان طلب بر سر راهش منتظرند

تا وی کوزه خالی خویش را

از آب کدامین چشمه پر خواهد کرد؟؟

 

[ جمعه 21 آذر 1393برچسب:عشق یعنی,عشق,دل,شعر عشق, ] [ 9:45 ] [ عادل ]
[ ]

شعر عاشقانه

اینم شعری زیبا از عاشق و معشوق در دلنوشته های من

من فکر دوتا قافیه و باز ردیفم

باز آی و بزن شانه به موهای لطیفم...

سرخ است لبانت که به تشبیه انار است

ایواای..نزن دست ...ببین روی لطیفم

از بین کدامین غزلم باز شکفتی؟

من دختری از واژه احساس شریفم...

من تا ته این معرکه عشق می آیم

نه در تب احساس و نه در عشق ضعیفم...

بی تاب توام شرم نشسته سر راهم

بگذار و بیا در بغل جسم نحیفم...

ترسم که نگاهت به نگاهم بخورد باز

من بازی چشمان تو را خوب حریفم...

ای کاش من آن پارچه روی سرت وای

باز آی و بزن شانه به موهای لطیفم...

 

دوستانی که قبلا این شعر رو خوندن میدونن

مصرع اول عاشق ..و مصرع دوم معشوق هستش

 حبیب قاسمی

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:شعر,عاشق,معشوق,دلنوشته, ] [ 23:20 ] [ عادل ]
[ ]

پاییز

وه چه زیبا اگر پاییز بودم

وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی

در کنار قلبم عاشق شعله میزد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه من ,

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دل های خسته

پیش رویم

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی

کاش چون پاییز بودم...

کاش چون پاییز بودم

فروغ فرخزاد

[ شنبه 1 آذر 1393برچسب:شعر,عشق,عاشقی,پاییز, ] [ 23:8 ] [ عادل ]
[ ]

راه عشق

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست 

آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که میکشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان 

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

 

[ سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:دلنوشته های من,راه عشق,عشق,عاشقانه, ] [ 8:52 ] [ عادل ]
[ ]

خواب ها کم است

                                      بسم الله الرحمن الرحیم

   اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است                 دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست        من ازتو می نویسم و این کیمیا کم است

  سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست          در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

   تا این غزل شبیه غزل های من شود           چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

     گاهی ترا کنار خود احساس میکنم                    اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست                 آیا هنوز آمدنت را بها کم است

محمد علی بهمنی

[ دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:شعر,محمدعلی بهمنی, ] [ 8:30 ] [ عادل ]
[ ]

باز میخوانم تو را

باز ميخواهم ترا، ای عشق من
باز هم نام تو بر لب ميبرم
اين نگاه بی فروغ خسته ام
کی به جانت آتشی، ديگر زند
اين لبان سرد و خالی از هوس
کی تواند، مستی پيشين دهد
باز ميخواهم ترا، ای عشق من
باز هم نام تو بر لب ميبرم
راست ميگويی دلا ديوانه ام
چون که خواهم صدر بزم غير را
می ستانم با همه بی مهريش
گر شوم بر درد عشقش مبتلا
باز ميخواهم ترا، ای عشق من
باز هم نام تو بر لب ميبرم

 

بهار جوانيم رفت، افسوس
نشاط عمر به پايان رسيد، افسوس
خوشی از غم چو عقاب کرده پرواز
سوی آسمانها رفت، افسوس
ای پرنده زيبا، سوی من بيا، بيا
آفتاب زندگيم!
روشنی چشمانم تار، تار
قلب شکسته ام در انتظارت
بود هميشه اين قلب غمگسارت
گر چه پرواز تو جای دگريست
برگرد، نما شاد اين قلب غمگينم
غم بهار جدايت، ماند به قلبم جاودانی
دانم اين عمر رفته، نقشيست از پشيمانی
[ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:باز میخوانم تو را, ] [ 22:53 ] [ احمد ظاهر(وب کافه ای) ]
[ ]

احمدظاهر

از چشم تو چون اشک سفر کردم و رفتم
افسانه ی هجران تو سر کردم و رفتم
در شام غم انگيز وداع از صدف چشم
دامان ترا غرق گهر کردم و رفتم
چون باد بر آشفتم و گل های چمن را
با ياد رخت زير و زبر کردم و رفتم
ای ساحل اميد ، پی وصل تو چون موج
در بحر غمت سينه سپر کردم و رفتم
چون شمع ببالين خيالت شب خود را
با سوز دل و اشک سحر کردم و رفتم
چون مرغ شباهنگ همه خلق جهان را
از راز دل خويش خبر کردم و رفتم
چون شمع حديث غم دل گفتم و خفتم
پيراهنی از اشک به بر کردم و رفتم

[ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:احمدظاهر, ] [ 22:28 ] [ احمد ظاهر(وب کافه ای) ]
[ ]

هوای گریه

دلم گرفته ای دوست ،هوای گریه بامن ...

گرازقفس گریزم کجاروم کجامن...

کجاروم؟که راهی به گلشنی ندانم ...که دیده برگشودم به کنج تنگنا،من....

نه بسته ام به کس دل،نه بسته دل به من کس.....چوتخته پاره برموج،رها،رها،رها،من...

زمن هرآنکه اودور ،چودل به سینه نزدیک....به من هر آن که نزدیک ،ازو جدا،جدا،من...

نه چشم دل بسویی ،نه باده درسبویی....که ترکنم گلویی به یاد آشنا،من...

زبودنم چه افزود؟نبودنم چه کاهد ...که گویدم به پاسخ که زنده ام چرامن؟...

ستاره ها نهفتم درآسمان ابری....دلم گرفته ای دوست !هوای گریه بامن...

[ سه شنبه 22 مهر 1393برچسب:دلنوشته های من,هوای گریه, ] [ 8:14 ] [ عادل ]
[ ]

اشعار عاشقانه

خوش آن چشمی که بیند روی ماهت

خوشا آن سر که گردد خاک راهت

روا باشـد دهـد جان عاشـق تو

اگـر افـتد به روی او نـگاهـت

 

خوشا آنان که در دامت اسیرند

به رخسار دل آرایت بصیرند

مکن از بین ما گلچین که گفتند:

کریمان, خوب و بد با هم پذیرند

 

شب و حیرانی و ما چشم در چشم

نشسته در تمنا , چشم در چشم

بیا تا بشکفد آیینه از تو

تماشا در تماشا چشم در چشم

 

همه شب تا به سحر ,چشم به راهت هستم

صنما منتظر چهره ماهت هستم

دلم از شوق تو لبریز صفا شد امشب

به دل شب به تمنای نگاهت هستم

[ سه شنبه 22 مهر 1393برچسب:دلنوشته های من,اشعار عاشقانه, ] [ 7:55 ] [ عادل ]
[ ]

هلال عید در ابروی یار باید دید

ای که در زنجیر زلفت چندین آشناست
..خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
..رخ تو در نظر من چنین خوش آراست

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
..ترک کام خود گرفتم تا بر آید کام دوست

دلبر که جان فرسود از و کام دلم نگشود از او
..نومید نتوان بود از و باشد که دلداری کند

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
..به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
..ورای حد تقریرست شرح آرزومندی

شعرم به یمن مدح تو صد ملک دلگشاد
..گویی که تیغ تست زبان سخنورم
(حافظ)
+بزرگداشت خواجه ی شیرین سخن مبارک..

[ یک شنبه 20 مهر 1393برچسب:حافظ,خواجه شیرین سخن,هلال عید, ] [ 22:55 ] [ عادل ]
[ ]

عید غدیر

گفت برخیز که از یار سفیر آمده است‏
به چراغانى صحراى غدیر آمده است

موج یک حادثه در جان غدیر است امروز
و على چهره تابان غدیر است امروز

بیعت شیشه ‏اى و آهن پیمان شکنى‏
داد از بیعت آبستن پیمان شکنى !

پس از آن بیعت پر شور على تنها ماند
و وصایاى نبى در دل صحرا جا ماند

موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز
و على چهره تابان غدیر است هنوز

…………..*.
……..*………*
…..*……………*
…*………………..*
..*………………….*
.*……………………*………*….*
*…………………….*…*…………..*
.*…………………….*……………….*
..*…………………….*…………….*
…*…………………………………*
…..*…………………………….*
……..*………………………*
………..*………………….*
……………*……………*
………………*……….*
…………………*…..*
………………….*..*
……………………*
……………………*
…………………..*
……………………*
……………………..*
………………………..*
…………………………..*
……………………………*
………………………….*
……………………….*
………………………*
عید غدیر مبارک باد

[ یک شنبه 20 مهر 1393برچسب:عید غدیر,علی,مولا,ولایت, ] [ 22:46 ] [ عادل ]
[ ]

عید غدیر خم

این حدیث دل بود تصنیف نیست@شیعه در محشر بلاتکلیف نیست@
شیعه راهش در مسیر اولیاست@ شیعه مولایش علی مرتضاست@
بهترین ها وبرترین ها را برایتان آرزومندم دست مولا همراهتان و عید ولایتش بر شماخجسته باد

[ یک شنبه 20 مهر 1393برچسب:عید غدیر خم,عید,ولایت,مولا,علی, ] [ 22:33 ] [ عادل ]
[ ]

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد